۱۴اسفند۵۹، و در سالروز درگذشت دکتر محمد مصدق، ابوالحسن بنی صدر رئیس جمهور وقت در دانشگاه تهران به سخنرانی پرداخت. در این روز بنیصدر مدعی وجود شکنجه در زندانهای ایران شد. این سخنرانی که با اجتماع جمعی از هواداران او همراه بود، به میتینگی علیه مردم و یاران امام (ره) تبدیل شد. به گونهای که هواداران او به ضرب و شتم مردم، ایجاد اغتشاش و تخریب اموال عمومی ...
روابط مصدق و سردار سپه تا حدی تغییر و جای خود را به همکاری می دهد. چنانچه مصدق، خود نیز به این موضوع در کتاب خاطراتش اشاره و گفته بود: «در این دولت کماکان سردار سپه وزیر جنگ بود و در جلسات وزیران مرتباً شرکت میکرد و با من تماس میگرفت و میانه سرد پس از مراجعت من از تبریز به گرمی مبدل شده بود...»
مصدق به عنوان فردی دموکرات شناخته شده است. او را رجلی مردم گرا می دانند. اما جالب آنکه این مرد دموکرات طبق برخی خاطرات حتی به نزدیک ترین افراد خود نیز اعتماد نداشت....
چون دکتر مصدق از عاقبت تیمورتاش، نصرت الدوله و سردار اسعد با اطلاع بود برای اینکه گرفتار مامورین نشود در طول راه و حوالی فیروزکوه به قصد خودکشی اقدام به خوردن تریاک کرد ولی مامورین به موقع متوجه شدند و او را از مرگ نجات دادند....
هندرسن به مصدق گفته بود بهتر است افراد حزب توده در خیابانها اجتماع نکنند؛ در نتیجه، مصدق هم به طرفدارانش گفت از تجمع در خیابانها پرهیزکنند. سوال این است که چرا مصدق تحت تاثیر هندرسن قرار گرفت؟
روایت استعفای مصدق و روی کار آمدن قوام که به قیام 30 تیر ختم شد، از جمله مصادیقی است که می تواند نقش شاه و توان تصمیم گیری او را نشان دهد. شاهی مردد که از قوام می ترسد، اما نمی تواند کسی دیگر را بر روی کار بیاورد...
سیاست استعمار که خطر رد قرارداد الحاقی و پاره گشتن التزامنامه 1933 را هر لحظه فزونتر می یافت با پشت هم اندازی های مخصوص یک حکومت اختناق را بر مملکت مسلط ساخت تا انتخابات دوره شانزدهم هم بدست آن حکومت انجام گردد.
شاه آنقدر ضعیف بود که وقتی مصدق گفته بود: تولیت آستان قدس رضوی را، که طبق وقفنامه تولیت آستان با پادشاه وقت است، باید من انتخاب کنم، شاه جواب داده بود: حرفی ندارم...
در موضوع ملی شدن نفت نیز، آمریکا تا جایی که به نفع کشور و منافع ملیش بود، از مصدق حمایت کرد، اما این سیاست بتدریج و تحت تأثیر منافع سیاسی و اقتصادی، تغییر کرده و به میانجیگری و مخالفت با مصدق و ملی شدن نفت تبدیل شد.
آیت الله کاشانی در نامه خود به چند مورد مهم اشاره میکند: اول، انتقاد از مصدق به دلیل حرکتهای خودخواهانه جهت قهرمان جلوه دادن خود، دوم انحلال مجلس که در تناقض با اصول دموکراتیک بود، سوم، اخراج کردن زاهدی از مجلس و در نهایت پیش بینی کودتا که صحت آن به فاصله کوتاهی، اثبات گردید.
جدیدترین همایش در این موضوع، در خرداد سال 1381 ، در دانشگاه آکسفورد انگلیس، تحت عنوان «محمد مصدق و کودتای 1953 در ایران» برگزار شد. در این همایش ریشه ها و روند کودتا مورد بررسی قرار گرفت.
طرح ملی شدن نفت را مجلس تصویب کرد و مردم برای آن خون دادند، ولی بالاخره این امر ملی به نام دکتر مصدق انجام شد و هر کاری که امروز بخواهد علیه دکتر مصدق انجام شود تلویحا به عنوان مخالفت با ملی شدن نفت خواهد بود.
جنبش ملی کردن صنعت نفت در کل آن یک جنبش انقلابی بود... از این رو نیاز به روشی از بنیاد انقلاب داشت. این واقعیت به ویژه پس از قیام سی تیر کاملا مشهود بود. اما حکومت نهضت ملی در مجموع و شخص مصدق به طور اخص از یک سیاست بسیار دموکرات و به حداکثر معتدل و لیبرال پیروی می کردند...
او بیش از هر ایرانی دیگری ایرانی است و قریحه نمایشی فوق العاده دارد. بر حسب موقعیت، ماهرانه از تراژدی به کمدی تغییر وضع می دهد. به یاد بدبختی شور هق هق کنان اشک می ریزد، ضمن سخنرانی می خندد و یا غرولند می کند، خنده را به لعن و نفرین می کشاند، از غش و ضعف به چشمک زدن مکارانه می رسد.
پس از قیام دلاورانه مردم قهرمان ایران در سی ام تیر ماه 1331 که منتهی به استعفای احمد قوام السلطنه و تجدید زمامداری دکتر محمد مصدق گردید، سروده ای توسط یکی از شعرای ان دوران سروده شد که در رادیو نیز قرائت شد.